گوشهِ امن

یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند...

گوشهِ امن

یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند...

الحقنی بالحجه...

پنجشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۱:۴۳ ب.ظ

سه شنبه این هفته حال خوبی نداشتم

بعد از ایستگاه رفتیم هیات که وسایل رو بزاریم...

وسط راه حرف زدیم با دوستا

به یه نقطه مشترک رسیدیم!

که ما واقعا یچیزی رو کم داریم

ولی باید 

براش خون دل بخوریم!

براش تلاش کنیم!

.

.

.

تا حالا فکر کردیم چقدر از تهِ دل امام مون رو بهش نیاز پیدا کردیم؟

چقدر نبودنش توی زندگی بهمون فشار وارد کرده؟

میدونی چرا اینجوری نیست؟

چون تا الان این نعمت رو نداشتیم

از حضورش بی بهره بودیم

و طعم بودنش رو نچشیدیم

 که الان از ته دل برای فراقش کاری نکردیم!

باید دست به دست هم بدیم و کاری کنیم!

بی فایده نشستن تا به کی؟

پدربزرگای ما رفتن...

و روزی نوبت ما میرسه ولی نکنه با دست دست کردن هامون 

ماهم آقا رو نبینیم و بریم از این دنیایِ فانی...💔

 

اسم این پست هم از نوحه ای که آقای پویانفر در حال پخش بود به سرم زد بزارم

داشتم یه پستی برای پیج موسسه میزاشتم و این شد

و چون نوشته خودم بود دلم میخاست اینجا هم باشه...:)

یاعلی

 

  • Z.sadat. m🤍

نظرات (۳)

وفقک الله...

پاسخ:
سپاس...
ممنون که اینجا رو میخونید

به امید تعجیل در فرج

پاسخ:
آمین 🌸💚
  • ⫷ ـ؋ـهیمه ⫸ ♪
  • یا علی...

    پاسخ:
    علی یارتون باشه ✨️🤍
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی